داستان های عاشقانه جدید و کوتاه
متن دلخواه شما
فیلم عکس جوک اهنگ

فروش اکنت کلش

لول:70

جم:1000

تنهال:8

کارگر:4

قیمتم توافق از 50 تا 100

شماره تماس:09213252679

استان تهرانم

80,000 تومان


سه شنبه 3 فروردين 1395 ساعت 16:42 | بازدید : 220 | نوشته ‌شده به دست کرامت | ( نظرات )

به نام پروردگار هستی بخش 17 ساله بودم که به یکی از خواستگارانم که پسر نجیب و خوبی بود جواب مثبت دادم. اسمش رضا بود پسر معدب و متینی بود هر بار که به دیدن می امد غیرممکن بود دست خالی بیاد ما همدیگرو خیلی دوست داشتیم چند ماه اول عقدمان به خوبی گذشت

تا اینکه رفتارواخلاق رضا تغییر کرد ومتفاوت کمتر به من سر می زد وهر بار که به خونشون می رفتم به هر بهانه ای منو تنها میگذاشت و از خونه بیرون می رفت... دیگه اون عشق و علاقه رو تو وجودش نمی دیدم هر بارم ازش می پرسیدم مفهوم کارهاش چیه ؟ از جواب دادن تفره می رفت و منکر تغییر رفتارش می شد موضوع رو با پدر و مادرم در میون گذاشتم ولی اون ها جدی نمی گرفتن وحتی باور نمی کردن هر طور که بود وبه هر سختی که بود روزهامو سپری میکردم تا یکی از روز ها که به خاطر موضوعی به خونمون امده بود تصادفی با یکی از اشناهای دورمون که رئیس کلانتری یکی از استان هاست(و ما بهشون میگیم عمو )روبرو و اشنا شدن و یکباره تمام چیز هایی که من و خانواده ام متوجه نشدیم رو فهمید و با پدرم در میون گذاشت تازه پدرم متوجه شد که من دروغ نمی گم ...من ناز نمی کنم ... من نمی خوام جلب توجه کنم بله عموم متوجه شد که رضا اعتیاد داره و با تحقیقات عموم و همکاراش متوجه شدیم که یه دختر فراری رو هم عقد موقت کرده وخرید و.فروش مواد هم از کارای جدیدشه شنیدن این حرف ها واسم خیلی سخت بود رضا و این همه خلاف ........... نه زن دوم ....نه ...........بچه .....وای اون دختر به خاطر اینکه رضا اونو رها نکنه سریعا بچه دار شد. سه سال طول کشید تا بتونم ازش جدا شم . سه سال تمام پله های دادگاهو پایین و بالا رفتم تا تونستم خودم راحت کنم خیلی بهم سخت گذشت رضا به طلاق رضایت نمی داد می گفت بهم علاقه داره و...... با تهدید های عموم وبخشیدن مهریه ام بعد از3 سا ل عذاب و سختی وآزار تونستم ازش جدا شم. الان چند سالی از اون ماجرا می گذره و رضا صاحب 2 فرزند شده. ومن هم با کمک خانوادم ودوستان تونستم از این حال و هوا بیرون بیام و زندگیه عادیمو ادامه بدم


 

 

 

ارزوم خوشبختی علی بود به هر بدبختی بود شماره دخترعموی علی که قرار بود باهاش نامزد کنه رو گرفتم سلام شما جواهر دخترعموی علی هستی؟ بله شما؟ منم نرجسم... تا اینو گفتم شروع کرد به التماس که علی رو از من نگیر و... من حرفشو قطع کردمو گفتم عزیزم زنگ نزدم اونو ازت بگیرم... زنگ زدم اونو مال تو کنم برای همیشه.. تمام چیزایی که میدونستم علی دوست داره.. کارایی که علی خوشش میاد حرفایی که خوشش میاد خوصیات علی روبهش گفتم و در اخر گفتم با اینا میتونی اونو عاشق خودت کنی... با دست خودم داشتم عشقمو پر پر میکردم تا دیروز برای رسیدن بهش تلاش میکردمو الان خودم داشتم اونو از خودم میگرفتم بعدشم قطع کردمو کلی گریه کردم ... خاطرات داشت دیوونم میکرد فقط گریه میکردم نابود شده بودم... روزوشب نداشتم ...انگار دنیا واسم جهنم بود... بعد یه مدت علی زنگ زد گفت... گفت نرجس تو منو نبخشیدی درسته؟ گفتم بخشیدم علی همون روز که رفتی بخشیدمت چطور مگه؟ گفت نه زندگی من از اون روز نابود شده گفتم ولی من سر نمازم برات دعای خیر کردم فقط... نرجس میشه برگردی ؟ گفتم نه تو الان مال یکی دیگه هستی اون نامزدی دروغ بود اون دوست دخترم بود که شمارشو کیوان بهت داد.. گفتم چیه ترکت کرده اومدی سراغ من؟ گفت اره ولی خدایی کسی مثل تو نمیشه؟ گفتم نه علی به سختی تونستم با خودم راه بیام دوباره نه.. اونم چند مدت زنگ میزدو بعدش رفت بعد یه مدت زنگ زده بود گوشی ابجیم و گفته بود به نرجس بگو که یه دونه ی دوست دخترمو به هزار تای تو نمیدم... بازم دلم شکست اما بعد یه مدت زنگ زدو گفت نرجس میخوامت دیگه توجهی نکردمو خطمو خاموش کردم البته هنوزم گاهی دلم تنگ میشه گریه میکنم... توی خاطرات میسوزم اما دیگه خیلی صبور شدم... الان سال سوم دبیرستانم اماهنوز دارم میسوزم توی اون خاطرات با اینکه یک سال گذشته ... از اون روز شعرای من همش بوی خیانتو جدایی میده... اگه عشقش مال من نیست قلب اون با یکی دیگست ولی خب بسه واسه من اگه لبهاش پره خندست


 




:: موضوعات مرتبط: داستان عاشقانه , ,
:: برچسب‌ها: داستان عاشقانه, داستان کوتاه, داستان گریه دار, داستان, داستانکداستان عاشقانه, داستان کوتاه, داستان گریه دار, داستان, داستانک ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








آخرین عناوین مطالب
آخرین عناوین محصولات